LOVE

ساخت وبلاگ

همه می پرسند...
چیست در زمزمه مبهم آب؟!
چیست در همهمه دلكش برگ؟!
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند؟
كه تو را می برد این گونه به ژرفای خیال!
چیست در خلوت خاموش كبوترها؟
چیست در كوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
كه تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری؟!!
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ
نه به این خلوت خاموش كبوترها
نه به این آتش سوزنده كه لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاك شقایق را در سینه كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندمزار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می بینم
می شنوم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تك و تنها
به تو می اندیشم
همه وقت
هم جا
من به هر حال كه باشم
به تو می اندیشم
تو بدان
تنها این را تو بدان
تو بیا
تو بمان با من
تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریكی شبها
تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها
تو بخند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را
تو بگو
قصه ابرو هوا را
تو بخوان
تو بمان با من
تنها تو بمان
در دل ساغر هستی
تو بجوش
من همین یك نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را
تو بنوش!
تو بمان با من
تنها تو بمان
تو بخوان با من
 

تنها تو بخوان


 

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 174 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 17:08

خاطره ی تو کوچه ی احساس مرا پُر می کند

و زمان زمزمه ی قلب توست برای من .

کاش پنجره ات را رو به خیالم باز می کردی

تا من در نگاهت پرواز کنم.




به شکرانه ی عشقت ، قدم توی دلت می زارم،

بلکه قلب ِ بی پناهم کمی آروم بگیره...!





مهم نیست فردا چی میشه مهم اینه که امروز دوستت دارم

مهم نیست فردا کجایی مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم

مهم نیست تا ابد با هم باشیم مهم اینه که تا ابد دوستت دارم

مهم نیست قسمت چیه مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم





اگه یه روز بهت گفتند 1000 نفر دوستت داره،بدون اولیش منم.

اگه یه روز بهت گفتند 100 نفر دوستت داره،بدون اولیش منم.

اگه یه روز بهت گفتند 10 نفر دوستت داره،بدون اولیش منم.

اگه یه روز بهت گفتند 1 نفر دوستت داره،بدون اون یه نفر منم.

اگه یه روز بهت گفتند کسی دوستت نداره،بدون من مردم!!!





خاطرم نیست تو از بارانی یا از نسیم
هر چه هستی
گذرا نیست هوایـــــــــــت،
بوِِِِِِِِِِِِِِیِِِِِـــــــــــــــت...
فقط آهسته بگو
با دلم می مانی...
 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 169 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 17:07

دلم بد جوری گرفته بود و بغض توی گلوم داشت خفه ام میکرد........
خواب تو رو دیدم....جایی می بردی منو...... نمی دونم کجا بود ....... دستم توی دست مهربونت بود.....
اما وسط یه جاده تنها موندم....... خودمو تنها و در به در دیدم که دارم دنبال تو می گردم ..... صدات کردم جوابمو ندادی.......
کلافه و خسته یه گوشه نشستم....... احساس می کردم باهام هستی همون اطراف ولی خودت رو پنهان ....


می کردی تا من نبینمت!.......برا یه لحظه به عقب برگشتم....... دیدمت که با یه لبخند محزون داری نگام می کنی......
یه لباس مشکی تنت بود داشتی واسم دست تکون می دادی و ازم دور میشدی........
از خواب پریدم ..... صورتم خیس خیس بود....... تا یه مدت نگران بودم نکنه ازم دور بشی !.....
اما حالا تعبیرش رو فهمیدم!........
کاش میشد همه خوابهامون تعبیر نشه!..... اگه هم میشه یه جوری بشه که خاطرمون آزرده نشه!.......
می خواستم بار دلتنگیهام رو از دوش مترسک بردارم و از این جا برم .....آخه قلب مترسک دیگه جایی واسه ..
دلتنگیهام نداره!......
نوشتن انگیزه می خواد نه تکرار!.......
اما یه حس مرموز منو وادار به نوشتن و موندن میکنه ....... تا بنویسم وبگم هنوز هستم!.... زنده ام.... نفسی هست ......
لا اقل اینجوری میتونم دلتنگیهام رونگهش دارم واسه اون روزی که شاید لبخندی بزنم و یادم رفته باشه دلم تنگه!........
اعتراف میکنم دلم واست تنگ شده ...... واسه صدای گرم و مهربونت....... واسه خنده های قشنگت که هنوزم
توی گوشم یادگاری مونده!.......
دفتر خاطراتم رو که ورق میزنم رده پاهای زیادی میبینم که همه خاطره شدن و تو ..... تو شدی ......
رویایی ترین خاطره زندگیم......... رویای یک حقیقت....... حقیقتی که سالها دنبالش بودم و باور کردم فقط یه رویاست......
این که میگن دل به دل راه داره رو باور می کنی یا نه؟....... ولی من که خیلی بهش معتقدم........
وقتی صدات میکنم میشنوی مگه نه!؟....... اینو دلم میگه جوابتو می شنوم باور کن!.........
دلم می خواست همه چیزو بهت میگفتم و بعد می رفتم واسه همیشه...... ولی آخه چیزی نداشتم که قابل قبول باشه .......
همین ته ذره غرور هم می رفت و دیگه پیدا نمیشد....... نه اینکه از تنفر تو یا بر چسب دیگران می ترسیدم...
نه ..... ولی نمی خواستم با حرفام خودمو توجیه کنم یا گول بزنم........ نمی خواستم بیشتر از این تحقیر بشم..
نمی خواستم تو هم منو یه دیوونه ببینی ...... نمی خواستم به این باور برسی که فریبت دادم..... نمی خواستم ...
باور کن هیچی نمی خواستم...... به جز این که بدون هیچ قصد و نیازی دوست داشته باشم!
هیشکی نمیتونه به جای دیگری درد و رنج بکشه....... شایدم احساس من دیوانه بود که تا این حد پیش رفت!...
از عشق می ترسم....... زخم خوردم........ از عاشق شدن می گریزم ...... رنج دیدم...... تنهایی رو می فهمم ...
سالها هم خانه ام بود....... غم رو می شناسم........ همزادم بود!
نوازش جبر را احساس می کنم........ با آن زندگی کردم!
دوستی را می پرستم ....... تا تو را همیشه دوست بدارم........
ولی حیف..... حیف که چیز دیگه ای به جز این ندارم......
می دونی این تنها چیزی هست که حق خودم می دونمش و به هر کسی هم دلم خواست می بخشمش!
پس باور کن........
دوستت دارم واسه همیشه.........

تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو!.......
این دلا ویز ترین شعر جهان را همه وقت.....
نه به یک بار و به صد بار بگو!......
دوستم داری؟! را از من بسیار بپرس!.......
دوستت دارم را با من بسیار بگو!......
 

دوستت دارم


 

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 173 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 17:06

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 198 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 2:06

When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...

U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me

And Kiss My Forhead

N Said :"U Better Be Quick, Is''''s Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It''''s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری

تو درسها به بچه مون کمک کنی

When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our Glasses On..

I''''M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn''''t Say Anything But Cried...

وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they''''re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won''''t hear you anymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

 

 


 

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 181 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 2:03

می نویسم از قلب مهربانت از ان احساس پاکت

می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت

با صداقت می نویسم

نخستین عشقم تویی

و با یکدلی می نویسم که با تو

تا اخرین لحظه خواهم ماند

با چشمان خیس می نویسم

که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم

می نویسم از ان حرفهای شیرینت

و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم

و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم

ان چه که می نویسم حرف دل است و بس

حرف دل عاشق و بی قرار من

می نویسم و فریاد می زنم

دوستت دارم

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 189 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 2:02

دست از سر ما بردار ، کنار تو نمی مونم

یه روز می گفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده

حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده

دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی

اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی

یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام

قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمی خوام

دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم

این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 196 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 2:01

کاش می شد ،روزه سخت سکوت





را، به اغاز سخن، افطار کرد...





کاش می شد ،با پلی از غم گذشت





تا در انسوتر، ترا دیدار کرد...





کاش می شد ،جسم منحوس فراق





تا ابد ،صد مرتبه بر دار کرد...





کاش می شد ،قایقی از جنس کوه





ساخت،با موج قدر پیکار کرد...





کاش می شد ،رفت تا اوج فلک





این قفس،زنجیر را انکار کرد...





کاش می شد ،بین این نامحرمان





قاصدک را، محرم اسرار کرد...





کاش می شد ،نغمه ای شد در گلو





مثل بلبل ،بر لب منقار کرد...





کاش می شد ،لحظه ای پروانه وار





گرد شمعی ،بال و پر،ایثار کرد...





کاش می شد ،از میان لحظه ها





لحظه ای کوتاه را، بسیار کرد...





کاش می شد، با تمرکز،با دعا





روح و جسمی در کنار،احضار کرد...





کاش می شد، انعکاس جمله ای





را میان دره ای ،اصرار کرد...





کاش می شد ،از میان واژه ها





واژه ای را دائما تکرارکرد...





کاش می شد، کنج زندان سکوت





با شهامت، عشق را،اقرار کرد...

 

 


 

 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 204 تاريخ : جمعه 15 دی 1391 ساعت: 2:00

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.

هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری. 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 174 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت: 16:20

عاشقم اما خجالت می کشم .... !

عاشقم اما خجالت می کشم .... !
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو داداشی
صدا می کرد.به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمیکرد. اخر کلاس پیش من اومد و جزوه ی جلسه ی پیش رو خواست منم جزومو بهش دادم. بهم گفت: متشکرم داداشی و گونه منو بوسید.
میخوام بهش بگم ،می خوام که بدونه ،من نمی خوام فقط داداشی باشم. من عاشقم . اما ........ من خیلی خجالتی هستم......... علتشو نمیدونم.
تلفن زنگ زد ، خودش بود،گریه می کرد،دوست پسرش قلبشو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمی خواست تنها باشه. من هم اینکارو کردم.وقتی کنارش روی کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمای معصومش بود . ارزو می کردم عشقش متعلق به من باشه . بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: متشکرم و گونه منو بوسید.
می خوام بهش بگم، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم. من عاشقشم. اما ....... من خیلی خجالتی هستم.......... علتشو نمیدونم.
روز قبل از جشن دانشگاه پیشم اومد و گفت: قرارم بهم خورده، اون نمی خواد با من بیاد. من با کسی قرار نداشتم . ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگر زمانی هیچکدومون برای مراسم پاتنر قرار نداشتیم با هم باشیم درست مثل خواهر و برادر. ما هم با هم به جشن رفتیم . جشن به پایان رسید من پشت سر اون، کنار در خروجی ،ایستاده بودم. تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیباش و اون چشمای همچون کریستالش بود. ارزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمیکرد و من اینو می دونستم به من گفت: متشکرم . شب خیلی خوبی بود و گونه منو بوسید .
می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم . من عاشقم . اما ........ من خیلی خجالتی هستم ....... علتشو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یه هفته ، یک سال ......... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره .
می خواستم که عشقش متعلق به من باشه اما اون به من توجهی نمیکرد و من این رو می دونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در اغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و اروم گفت : تو بهترین داداشی دنیا هستی . متشکرم و گونه منو بوسید.
می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی باشم . من عاشقشم . اما.......من خجالتی هستم .......علتشو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، توی کلیسا ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که بله رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد . با مرد دیگه ای ازدواج کرد . من می خواستم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو می دونستم ، اما قبل از اینکه از کلیسا بره بیرون رو به من کرد و گفت: تو اومدی؟ متشکرم.
می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه ، من نمی خوام که فقط داداشی باشم . من عاشقشم . اما ....... من خیلی خجالتی هستم .......علتشو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه می کنم که دختری که من رو داداشی خودش می دونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یک نفر داره دفتر خاطراتش رو می خونه دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته بود و این چیزی هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. ارزو می کردم که عشقش برای من باشه . اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو می دونستم . من می خواستم بهش بگم، می خواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من داداشی باشه من عاشقش هستم . اما .......من خجالتی ام ........ نمیدونم چرا ........... همیشه ارزو داشتم که به من بگه دوستم داره .

ای کاش این کارو می کردم ای کاش بهش می گفتم که چقدر دوستش دارم.


با خودم فکر می کردم و گریه می کردم .

مدل علی اخوانی از من به شما نصیحت: اگه هم دیگرو دوست دارید به هم بگید . خجالت نکشید عشق رو از هم دریغ نکنید . خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنید ، منتظر طرف مقابل نباشید ، شاید اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه.

هی نگید چی بگم ؟؟ برید جلو خدا بزرگه !!!

حالا من چه بگم به ..... 

LOVE...
ما را در سایت LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nima nimajan بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت: 16:15